. هفتمین در.

ژانر: ترسناک، رازآلود، هیجانی
مکان: یک آسایشگاه روانی متروکه در کوهستانهای البرز
زمان: زمستان، سال ۱۳۸۶
زمستان سردی بود. «رها»، خبرنگار جوانی که در زمینهی پروندههای فراموششده تحقیق میکرد، به دنبال رد یک بیمار گمشده به آسایشگاه «درمانگاه کوهستان» رسید—جایی که در سال ۱۳۶۵ به دلایل نامعلوم تعطیل شده بود. گفته میشد هفت بیمار در آنجا ناپدید شدهاند، و هیچکس هرگز توضیحی نداده.
رها با یک تیم کوچک وارد آسایشگاه شد:
«فرزاد»، فیلمبردار کنجکاو «مهتاب»، روانپزشک سابق آسایشگاه
«آرین»، دوستپسر رها که به دلایل شخصی با این پرونده درگیر بود
درون آسایشگاه، همهچیز منجمد بود. دیوارها پر از نوشتههایی با خون خشکشده. درهای شمارهدار، از یک تا هفت. اما فقط شش در باز بود. در هفتم، قفل بود. و پشت آن، صدایی میآمد.
هر شب، یکی از اعضای گروه ناپدید میشد. و هر بار، در جدیدی باز میشد. رها فهمید که این آسایشگاه، محل آزمایشهای روانی غیرانسانی بوده. هر بیمار، قربانی یک «در» بوده—درهایی که به ذهنشان نفوذ میکرد و آنها را در خاطراتشان زندانی میساخت.
در پنجم، مهتاب ناپدید شد. در ششم، فرزاد. فقط رها و آرین مانده بودند. اما آرین اعتراف کرد: «من یکی از آن هفت نفرم. من فرار کردم. حالا برگشتم.»
رها فهمید که در هفتم، متعلق به خودش است. او هم قربانی بوده، اما خاطراتش پاک شدهاند. صدای پشت در، صدای خودش بود.
او باید انتخاب میکرد:
در را باز کند و با حقیقت روبهرو شود
یا فرار کند و بگذارد همهچیز در تاریکی بماند
او در را باز کرد.
درون اتاق، خودش را دید. دختری با لباس بیمارستان، با چشمانی خالی. صدایی در ذهنش پیچید: «تو هیچوقت بیرون نرفتی. اینجا همیشه خانهی تو بوده.»
رها جیغ زد. نورها خاموش شدند. آسایشگاه در سکوت فرو رفت.
--
پنج سال بعد، خبرنگاری دیگر به دنبال پروندهی رها وارد آسایشگاه شد. فقط شش در باز بود. در هفتم، قفل بود. و پشت آن، صدایی میآمد...
Ayhan_mihrad
---